۱۳۸۹ خرداد ۲۷, پنجشنبه

نقدی بر برنامه پرگار ، تصوف در ایران

ایمیلی به دستم رسید از یکی از دوستان ، بر روی لینک که آدرس بی بی سی را با خود داشت کلیک کردم ، با خوشحالی با موضوعی برخوردم تحت عنوان " تصوف در ایران " ، از خوشحالی در پوستم نمی گنجیدم ولی پیش از آنکه صحبتهای اولیه مجری برنامه که توضیحی بر موضوعات قابل بررسی در این برنامه می داد ، ادامه پیدا کند روی دکمه توقف برنامه زده و برنامه را قطع کردم تا نوشته های پائین برنامه ویدئویی را با دقت مرور و طبق عادت همیشگی ابتدا اشخاصی که دعوت شده بودند را در گوگل جستجو کنم ، انتظارم این بود که لااقل در میان حضار ایرانی برنامه با یکی از چهره های سرشناس صوفیه در عصر حاضر که عموماً در مجامع آکادمیک و دانشگاهی و در نشریات خارجی زبان در کشورهای اروپایی و آمریکا همچنین در سمپوزیوم ها ، کنفرانسها و سمینارهایی با موضوع تصوف از ایشان به عنوان استاد تصوف دعوت میشود برخورد کنم که طبق عادت خودزنی ای که ما ایرانیان داریم این امر بعید بلکه محال به نظر می رسید.


از قدیم گفته اند کار را به دست کاردان باید سپرد


معمولاً رسم خبرگزاریهای رسمی آن است که در چنین برنامه هایی یک متخصص و یک منتقد را همزمان دعوت می کنند البته که انصافاً دکتر لئونارد لویزن (آمریکایی) پژوهشگر ادبیات و تصوف دردانشگاه اگزتر انگلستان اگر نبود پس چه کسی می توانست در این برنامه از فرهنگ غنی ما ایرانیان در برابر سایر حضار ایرانی دفاع کند؟!


وگرنه دوستان حاضر در این برنامه که به ظاهر خود را ارادتمند به حافظ و مولانا و سعدی و عطار می نمودند، همان با فرهنگ اصیل عرفانی ما می کردند که طی این سی سال اخیر بر عرفان و تصوف گذشت و می گذرد . (حاکمیت تصوف و عرفان را فرقه گرایی یا فرقه انحرافی و ضاله می شمارد)



اگرچه از همان ابتدا که از متخصصان ایرانی تبار این امر دعوت نشده بود ، تا حدودی میشد به نگاه یک طرفه این برنامه به بررسی تصوف در ایران و تأثیر تصوف بر مدرنیسم پی برد.


حاشیه :

چندی پیش یکی از بستگان می گفت خواهرم در تماسی با من گفته است (نقل قول از یک دوست) از آنجا که می دانم تو گرایشات صوفیانه داری می خواستم بپرسم مولانا و حافظ صوفیه را تکفیر کرده اند؟! نقل قول از دوستم : من پرسیدم چطور؟ تا آنجا که من بخاطر دارم مولانا و حافظ خود صوفی بودند ولی صوفی نماها را دوست نداشتند و اشعاری در مذمت ایشان گفته اند و این فقط منحصر به صوفیه نیست بلکه در هر کیش و عقیده ای عده ای خود را منتسب به آن کیش و آئین می کنند ولی در عمل از درون باوری به آموزه های راستین آن مکتب اعتقادی ندارند و این چنین موجبات انحراف افکار عمومی را فراهم می آورند.


خواهر دوستم در پاسخ گفت : هیچی برای این پرسیدم که معلم ادبیاتمان در مدرسه گفته است که مولانا و حافظ و سعدی عارف و صوفی نبوده اند و آخوند بوده اند و صوفیه را تکفیر کرده و حکم به کشتن آنها داده اند.



ادامه بحث :

استدلالات آقای آشوری و آن دو بانویی که در این برنامه حضور داشتند سریعاً ذهن را به هدفدار بودن این برنامه در موضعگیری جانبدارانه و یک طرفه از نقش تأثیرگذار تصوف در اعصار و قرون متمادی بر فرهنگ غنی ایران زمین متواتر می ساخت .


خصوصاً آنجا که آقای آشوری اشعار دیوان سعدی و مولانا و حافظ را به قرص دیازپام و یا داروی تزریقی به بیماران روانی تشبیه می کند .


و یکی از بانوان به گفتۀ خودشان مقام شامخ استاد حافظ را خالی از نقد می دانند (!) ولی در میزگرد معتقد به عدم برخورداری از کارآیی افکار حافظ و کیش حافظ در دنیای مدرن امروزی هستند [ حافظ ،عارف و صوفی نامدار ایران زمین ] و نقش غنای فرهنگی تصوف در ایران را کارآمد و کافی برای تسلی جامعه امروز ایران نمی دانند. (مدرنیسم)

و آن بانوی دیگری که می گوید تصوف کارکردی در دنیای مدرنیته ندارد.

از یک سو می گوید کل تصوف ما ادبیات ماست و مدرنیسم روی ادبیات ماست ؟! و به این ترتیب نتیجه می گیرد که تصوف نتوانسته کاری کند که مردم تصور نکنند که جهان سومی هستند.


نقل قول خانم دانش : (شخصاً قادر به درک این بخش از اظهارات ایشان نشدم که ایشان بالاخره سعی داشتند بگویند ادبیات ما که برخاسته از تصوف است و در عین حال تأثیرگذار بر جامعه چرا به اینجا نرسیده که دین یک امر شخصی است و ما جهان سومی نمی خواهیم باشیم؟!؟ ) [اساساً استدلال منطقی میان ارتباط اینها با هم را به ذهن متواتر نمی سازد.]

تصوف چند هزار سال تاریخ دارد از زمان باستان ما آموزه های عرفانی داشته ایم به تعبیر سهرودی اگر فرض را براین بگذاریم که تزکیه نفس تأثیر پذیر بوده بر افراد جامعه ، گروههای اجتماعی که بسته هستند در درون خودشون از این گفتمان تأثیر می گیرند( یعنی اشاره شان به جمع های صوفیانه است که بسته و منزوی هستند و با مردم ارتباط ندارند) [کذب محض است چراکه صوفیه همیشه در میان مردم بوده و به رسالت اجتماعیشان به عنوان بخشی از جامعه حتی بیش از سایرین عمل کرده اند.]

چرا خرد جمعی جامعه به این نرسیده که دین یک امر شخصی است ؟ !

من در قبال مدرنیسم این حرف را می زنم ، مدرنیسم روی ادبیات ما [اینجا جمله رها میشود] کل تصوف ما ادبیات ماست و روی دریچه ای که دست گذاشته و توانسته مدرنیسم را وارد ایران کند ادبیات بوده ، چرا خرد جامعه را نتوانسته به آن سطحی برساند که بگوید من نمی خواهم جهان سومی باشم؟

پایان نقل قول

و البته دکتر لویزن در پاسخ اشاره ظریفی داشتند:

سعدی شیرازی :


باطل است آنچه مدعی گوید

خفته را خفته کی کند بیدار


از آنجایی که مغز کارکرد یک بعدی دارد یعنی آنچه می پندارد را درست میشمارد ، گمان عموم انسانها بر این است که آنچه می اندیشند همان عین واقعیت است. [در همین زمینه استدلال دوستمان این بود که شعرا شعر را برای مردم می گفتند پس اگر مردم نمی فهمیدند چرا می گفتند این کارکرد اجتماعی ندارد؟!؟ یعنی ارتباط متقابل میان شعر شعرا و میزان فهم مردم باید به اجبار برقرار باشد.]


خود غلط بود آنچه می پنداشتیم


اتفاقاً در روشها و متدهای بکار گرفته شده در مکتب تصوف که آقای لویزن با دقت به آن اشاره کردند ، محاسبه ، مراقبه ، مرابطه ، ذکر و فکر ، محاسبه اولین درسی است که به سالک آموزش داده میشود که کارکرد مغزش را در یک آئینه به تصویر بکشد.


به این ترتیب یاد می گیرد که هر چه می پندارد را درست نشمارد.


استدلال حضار در این برنامه بیشتر از آنکه یک موضوع اجتماعی (تصوف در ایران و مدرنیسم) را به چالش بکشد یک مصاحبه کودکانه را به نمایش می گذارد وقتی متفق القول چهار شرکت کننده ایرانی تبار در آن سعی داشتند تصوف را در تضاد با مدرنیته و نیازهای امروز بشری جلوه دهند.



به این ترتیب با کمال تأسف باید بگویم خبرگزاری رسمی ای نظیر بی بی سی بهتر بود در چنین برنامه ای از یکی از چهره های سرشناس و شناخته شده تصوف امروز ایران دعوت می کردند تا لااقل در جایگاه تخصصی به این موضوع پرداخته شود و حق مطلب ادا شود که البته با حضور دکتر لویزن هم تا حدودی شد.


باز هم از دکتر لئونارد لویزن برای حفظ غنای فرهنگ ایران و ایرانی سپاسگزارم.


و انصافاً که بهتر است مولانا روزی از افغانستان روزی از ترکیه و روزی دگر از جای دگر سر بر آرد تا ایران ، چون لااقل شاید ارزش غنای فرهنگی ای که این بزرگواران به ایران و ایرانی می بخشیدند نزد دیگران محفوظ تر باقی بماند تا ما که عرفا وشعرا را از آن خود می دانیم.


البته شاید علت هجرت و بی خانمانی صوفیان در هر دوره ای همین باشد ، کمتر صوفی ای پیدا میشود که در شهر خود از دست و زبان مردمش در امان باشد.


همیشه مادرم می گفت غربی ها چیزای خوب مارو می گیرن و چیزای بدشون رو به ما می دهند در جامعه ای که امروز غرب به علت گرفتار آمدن در مادیّات (به نوعی مدرنیته مورد نظر حضار در برنامه) و تهی شدن از معنویت چنگ بر جایی می زنند تا تسکینی بر روح خود بیابد و رسالت آفرینش خود را به منزلۀ پیشرفتهای علمی دریابند (بررسی پیدایش جهان [بیگ بانگ] ، علل آفرینش انسان و آمدن انسان بر روی کره خاکی و بررسی تجربه نزدیک به مرگ با شیوه های علمی ووو ...) و آنرا در مطالعه اشعار حافظ و مولانا و سعدی و دف نوازی و نی نوازی می یابند ما غنی ترین فرهنگ ایرانی (تصوف) را به چالش می کشیم و آنرا فاقد کارآمدی لازم برای رفع مشکلات اجتماعی امروزمان می دانیم (البته این برخاسته از القاء نگرشی است که حاکمیت خصوصاً در سی سال اخیر از تصوف و عرفان در ایران در میان اقشار اجتماعی جا انداخته) در حالیکه تصوف و عرفان از اساس برای اخلاق و انسانیت (انسان سازی) آمده و آنچه جامعه مدرن امروز بیش از هر چیز از آن رنج می برد فقدان انسان و انسانیت است.


پاینده باشید.

۱۳۸۹ خرداد ۲۵, سه‌شنبه

مرجع تقلید تراشی فارس نیوز همزمان با طلاب و مدرسین قلابی (متقن)

در بیانیه شماره 10 مدرسین و طلاب قم و نجف (متقن) [که معلوم نیست چگونه این مخفف استنباط شده است !] در جایی آورده اند ،

سوال ما از مراجع عظام قم و نجف آیات عظام وحید خراسانی، صافی گلپایگانگی، روحانی، شاهرودی(!!!!)، موسوی اردبیلی، قمی طباطبایی، شیرازی، شبیری زنجانی، سیستانی، حکیم، نجفی و فیاض این است که حضرات آیات! آیا همچنان فرمان سکوت به مقلدین خود می دهید؟ حضرات عظام! آیا اهانت به قرآن کریم ارزش موضع گیری صریح در برابر این جنایت هولناک را ندارد؟

خوانندگان بدون برخورداری از کمترین اطلاعات حوزوی از این بیانیه به شدت استقبال کرده و در حالیکه جوانمردان واقعی در درون حوزه رودر رو مشغول مبارزه با آخوندک های شیطان صفت هستند ، گروهی مجهول الهویه با تبلیغات آقای نوری زاده و صدای آمریکا از راه رسیده اند و بیانیه کذایی صادر می کنند. درست مانند بزرگنمایی و تبلیغاتی که در مورد مدحی صورت گرفت و با آگاهی همگان دفع شرّ شد.

اگر مردم ندانند اهل فن می دانند که ، آیت الله و مرجع تقلید درست کردن آنهم از نوع عظمایش کاری است که تنها از عهده حکومت علی خامنه ای بر می آید .

در حالیکه این روزها به شدت به ساحت مراجع عظام تقلید حقیقی (ایت الله منتظری (ره) و آیت الله یوسف صانعی) بی حرمتی میشود . آقایان سرگرم " آیت اللهی سازی " اند آنهم از نوع عظما .

از کی تا بحال آقای شاهرودی با آن همه جنایت در دستگاه قضا آیت الله العظما شده است ؟ ایشان کدام رساله را نوشته اند و چند مقلد دارند ؟ اگر هم مقلدی باشد که نیست از کدام رساله باید تقلید کنند ؟

این اتفاق و دم خروس در حالی از این بیانیه کذایی بیرون زده است که درست در همین روز خبرگزاری فارس نیوز آخوندک شیطان صفت محمدی یزدی و مقتدایی را آیت الله خطاب می کند .


البته که حاکمیت سعی دارد بجای مراجع تقلید حقیقی که یک به یک در حال حذفشان است دست به مرجع تقلید سازی بزند و تا کنون نیز موفق بوده در یک روز دو مرجع تقلید حقیقی را حذف و سه مرجع را جایگزین (محمد یزدی و مقتدایی در فارس نیوز ) و (شاهرودی در سایت متقن) سازد.

در اینجا حاکمیت سه به دو جلو است : سه مرجع تقلید ، جایگزین دو مرجع تقلید حذفی.